سفارش تبلیغ
صبا ویژن

20

دیشب برا اولین بار داداشم اینا مهمونم بودن... بعد این همه از عروسیم....

خواهرای بزرگم هم بودن...

خدا رو شکر اولین باری بود که مهمون داشتم و عادل گیر نداد و اذیتم نکرد... خیلی خسته شدم، مریم دیر اومد چون تی وی پخش زنده داشت و اول یه کم ازش ناراحت شدم ولی بعدش که دیدمش احساس غرور کردم که آبجیم انقدر باکلاسه...آفرین 

امروز صبح مامانم زنگ زده میگه میخواد بره کربلا من و عادل هم با خرج بابام میبره قرار بود کادو عروسی مارو بفرستن کربلا ولی من چون خانواده عادل بهم کادو ندادن و کلی هم بابام برام جهاز خریده بود نمیخواستم برم...

خانواده اش وقتی پاگشام کردن یه فرش ماشینی کم کیفیت و البته دست دوم بهم دادن وقتی بازش کردم از خجالت آب شدم جلو خانوادم... تمام لک غذا و چایی و سوختگی با سیگار... و جالبتر اینکه زیر بار نمیرفتن که دست دومه...

یه هفته قبل از آوردن فرش من از پدرشوهرم یه مریضی ویروسی گرفتم که بد بود واقعا وقتی به مادر عادل گفتم این فرش دست دومه بهم گفت چقدر پررویی... حقت بود مریض شدی داشتی میمردی و گوشی رو قطع کرد....

خانواده اش یه ریال هم واسه ما خرج نکردن تازه پول خودمون رو هم گرفتن خرج کردن... و پس ندادن 

من که تو خونه ی بابام همه چی داشتم حتی قبل شوهرم ماشین خریدم هنوزم نفروختمش( مامانش همش میگه بفروشش بده عادل ماشینشو عوض کنه!!!) اولا که هیشکی موبایل نداشت من داشتم یه میلیون و پنجاه مامان بزرگم خدابیامرز برام خرید... طلاهای من از اونایی که شوهرم خرید خیلی بیشتر و سنگین تر بود اینا رو میگم واسه اینکه کسی خوند بدونه من احتیاجی به این چیزا نداشتم...

شوهر من برا عروسی من حتی یه رژلب نخرید بعد عروسی .... نگم بهتره...

یه دونه از مراسما و عیدا برام هدیه و عیدی نیاوردن، حتی یه دست لباس مجلسی برام نخریدن ...

نه که خانواده اش نداشته باشن اتفاقا دارن ولی همه رو برا پسر بزرگشون خرج میکنن و ازش حساب میبرن مثلا شوهر منو بیشتر دوست دارن...

امسال عید که دست و بالش یه کم خالی بود گفتم من خرید نمیکنم فقط یه مانتو مریم برام دوخت و یه چادر هم خریدم... و همچنان از لوازم خونه پدری استفاده کردم ولی جوابم به جای تشکر بابت تمام موارد بالا از طرف همسر این بود که لیاقت نداری برات چیزی بگیرم... مفت هم برات گرونه...

از مادرشوهرم متنفرم... امیدوارم خدا جوابشو بده باعث تمام دعواهای من و شوهرم اونه...

گاهی دقتا شوهرم مثل یه بچه 2 ساله رفتار میکنه قرار تعطیلاتمونو خراب کنیم و بریم شمال البته قبلش قرار بود بریم همدان ولی از اونجاییکه اجازه عادل دست خودش نیست برنامه مثل همیشه یههویی چنج شد..

عادل میگه کربلا نمیامچون آمادگیشو ندارم... مثل بهونه هایی که واسه بچه دار شدن میاره...

خدا خودش کمکم کنه  زایمان طبیعیم قرار بود 25 تیر باشه هنوز غم نبود بچه ام رو دلم سنگینی میکنه...



مطلب بعدی : 21        مطلب قبلی : 19