سفارش تبلیغ
صبا ویژن

16

دهم حرکت کردیم بریم ماه عسل... جمعه رفتیم سمت مشهد حدود ساعت 1 حرکت کردیم و حدود ساعت 9 رسیدیم سبزوار شب خونه مهین خوابیدیم شام یه قرمه سبزی باحال پخته بود علی آقا هم بود ولی بعد رفت ماشین بیاره و صبح ندیدیمش...

شنبه قبل ناهار رسیدیم هتلمون زایرسرای نفت، حالم خیلی بد بود لکه بینی زیاد داشتم یه هفته ای میشد که لکه بینی داشتم... شب رفتیم حرم آقا و احساس کردم خونریزیم شدید شده اونجا از آقا بچه های سالم و صالح خواستم و کلی واسه پسر از دست رفته ام اشک ریختم...

یکشنبه صبح رفتیم فردوسی و استاد اخوان ثالث دیگه حال هیچی نداشتم برگشتیم هتل یه کم فوتبال بازی کردیم با کامپیوتر و خوابیدم.

دوشنبه رفتیم حرم و بعدازظهر هم استراحت کردیم بازی کردیم، سهشنبه با تور رفتیم نیشابور لیدرمون خانوم حسینی و کاپیتانمون هم باحال بودن...

رفتیم عطار و خیام، امامزاده محروق و کلبه چوبی استاد مجتهدی...

چهارشنبه 9صبح حرکت کردیم 8 و نیم شب رسیدیم خونه، امروز صبح هم خانواده اش اومدن امروز سالگرد مامان بزرگم بود که عاشقشم رفتیم ناهار سالن آسمان و بعد رفتیم مسجد و اونجا خواستیم بریم سر مزار که مادرش بهونه درآورد منم گفتم شما برید هرجا دوست دارید اینم کلیدای خونه من با بابام میرم شب بیاید دنبالم اول رفتن نمیدونم چی شد که پشیمون شدن و زنگ زدن برگشتن از ماشین بابام پیاده شدم و رفتم ماشین آقامون ...

سرخاک حالم بد شد خداحافظی نکرده رفتم... رفتیم رودکی خونه دوست مادرشوهرم و از اونجا حدود 7 و نیم رسیدم خونه و شام چلوگوشت پختم البته تو زودپز الان هم نیم ساعته که تنهام آخه شوهرم با مادرش رفتن تو اتاق و درو بستن ...الان یه سر اومد تو و رفت...

دلم برا پسرم خیلی تنگ شده امروز سر خاک مامان بزرگم ازش خواستم منم ببره آخه این اولین سفریه که رفته و منو با خودش نبرده دلم خیلی براش تنگ شده برا ننه و برا پسرم ....



مطلب بعدی : 17        مطلب قبلی : 15